فقط خدا تنهاست
فراموش نکن ...
یک شنبه 10 خرداد 1394برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : سوگل
یک شنبه 10 خرداد 1394برچسب:, :: 13:25 :: نويسنده : سوگل
محافظ ِ آقـا (مقام معظم رهبری) تعریف می کرد میگفت رفته بودیم مناطق ِ جنگی برای بازدید. توی مسیر ِ خلوت، آقا گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم.... تا آقا رو دید هل شد.زنگ زد مرکزشون گفت که یه شخصیت اومده اینجا..
میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود یک شنبه 10 خرداد 1394برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : سوگل یک شنبه 3 خرداد 1394برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : سوگل
یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی،
قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:
می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی
یک شنبه 3 خرداد 1394برچسب:, :: 13:43 :: نويسنده : سوگل اگرخدابخواهد
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد. منبع : www.delneveshteh123.persianblog.ir دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : سوگل
خدا جون دوستت دارم توقلبمی
توضیح میدهید که جای خدا کجاست؟ دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 14:7 :: نويسنده : سوگل
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : سوگل
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : سوگل
هنگامی که حضرت رضا (علیه السلام) با دانشمند معروف عِمران صابئی مناظره مینمودند و بحث به جای حساس خود رسیده بود، یکباره حضرت از جای خود برخاستند و رو به مأمون کرده
و فرمودند: موقع نماز است. عمران عرض کرد: آقای من؛ پاسخ سؤالات مرا قطع نکن که قلبم نرم و آماده شده،
امام (علیه السلام) فرمود: نماز میخوانیم و باز میگردیم.[1] [1] .عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ص154. دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : سوگل درباره وبلاگ ![]() بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |