بچه دار نمیشد...
نشسته بود و به کتابی خیره شده بود و...
هی آه میکشید...
کسی پرسید...
چی شده...
چرا هی آه میکشی؟؟؟
به چی خیره شدی؟؟؟
بدون اینکه چیزی بگوید...زیارت عاشورا را نشانش داد...
قسمتی که نوشته: بابی انت و امی...
پرسید:خوب چیه مگه؟؟؟
با بغض گفت:
من بچه ندارم...که یه روز بخونه...پدر و مادرم به فدات حسین جان...
هردو...آرام...با اشک...زیر لب...
بابی انت و امی یا حســـــــــــین..
+امام علی النقی علیه السلام : نَحنُ الکَلِماتُ الَّتی لا تَنفَدُ ، لا تُدرَکُ فَضائِلُنا
امام هادى علیه السلام : ما کلمات (خدا) هستیم که پایان نمى پذیرد و فضیلتهاى ما درک نمى شود.