سینه آتش گرفته ام را به حراج گذاشته ام.
مرا بخرید ای روزهای خاکستر گرفته!
دفنم کنید زیر الوار سوزان مهجوری!
رهایم کنید در رنج بیحساب دوری!
چگونه نسوزم ، وقتی او هست و من از دیدنش محرومم؟!
چگونه خاکستر نشوم ، وقتی آتش عشقش را آبی نیست ؛
وقتی نامش هست و خاطرهای از سیمایش نیست؟!
اما زندگی خوش است بر کام عاشقان ،
تا آمدنش ، به دق الباب دل عاشق میآید.
جوابم بده ، ای محل اسرار آسمانها ،
ای صاحب دیوان بارگاه ربوبی! من ، یک کهکشان سؤالم؛
سیارهای کوچک در «راه مکه» آمدنت.
خورشید منظومه آل یس!
کدامین مدار ، گرد سیمای آسمانی تو میگردد؟
کدامین کهکشان ، نشانی حقیقت افکار و اجداد اهورایی توست؟
من یک آسمان سؤالم. مرا در انبوهی راه ها و کوره راه ها،
در جنگ امید و ناامیدی، رهنمون باش!

نظرات شما عزیزان: